خاطرات یک مرودشتی ساکن سوئد_ قسمت دوّم
نويسنده - خبرنگار: فرشید
|
1089
|
:كد |
يك شنبه 29 مهر 1391 |
خلاصه فسمت اوّل
من فرشید هستم، 22 سال است که در سوئد زندگی میکنم. بطور تصادفی با سایت مرودشت آنلاین آشنا شدم. انگار که گمشده خودم را پیدا کردم. مشاهده عکسها و نقشه شهر مرودشت و اخبار مربوط به آن مرا به دوران کودکی ام برد و اینک دنباله خاطرات
-----------------------------------------------------
دهه 1340 بود و منزل ما در خیابان فرهنگ گه تازه اسفالت شده بود قرار داشت. روبروی ان محوطه ای بسیار بزرگ بود که بعدها دور آنرا دیوار کشیدند و متعلق به کارخانه قند مرودشت بود. که به آن کفّه ای میگفتند. در آنموقع یکی از تفریحات مردم این بود که وفتی در کفه ای صدای سار نقاره میآمد، مردم جمع می شدند و پهلوانی بود که زنجیر پاره میکرد و یا چرخ ماشین از روی دستش رد میشد و مردم با هیجان کف میزدند و گاهی هم بساط مار گیرها بود که چندین جعبه مار داشتند و مردم را سرگرم میکردند و پولی هم بدست میآوردند
یکی دو بار در سال هم شبها در همین کفه ای فیلم نشان میدادند که تماشایش بسیار جالب بود. بعدها اوّلین سینما در سه پلی افتتاح گردید. ایّام پائیز هم کامیونهای چغندر در همین کفه ای منتظر نوبت تخلّیه می شدند. صدای سوت شروع و پایان کار و تعویض شیفت کار کارخانه قندمرودشت بسیار دفیق همچون ساعت بیگ بن در لندن مورد اعتماد مردم بود
کارخانه فند مرودشت در سال 1314 افتتاح گردید و توسظ چکسلواکی و بعدها تفاله خشک کنی توسظ انگلیسها و کوره آهک توسط آلمانها ساخته شد. مدیرّیت خوب و پرسنل کارآمد باعث شد قند مرودشت در سراسر ایران با بهترین کیفیّت مشهور شود
چیزی که برایم جالب بود دو نفر دلال بودند که سر فلکه مرودشت مرتب صدا میزدند آی شهر، آی شهر. و راننده هم به آنان حق دلالی میداد.و بعدا اتوبوس واحد آمد که خیلی هم ارزان بود و در آنزمان ماشینها برای رفتن به شیراز از وسط زرقان میرفتند. و بساط بافتن بولیو در کنار جاده به چشم میخورد و در مرودشت هم کوچه ای بود به همین نام ، کوچه بولیو بافها
در آنزمان اگر کسی فوت میکرد همه متاثر میشدند و بیاد دارم دیدن تابوتی که بطرف قبرستان میرفت تا چند رور فکر مرا مشغول میکرد. تنها قبرستان مرودشت بر روی تپه ای بود که بآن تول سوز یا بقول امروزی ها تل سبز میگفتند
بعدها قبرستان به محل فعلی که به آن گلزار شهدا میگویند منتقل گردید. برای من مقدس ترین مکان دنیا همین گلزار شهدای مرودشت است، چون آرامگاه مادرم در آنجاست
من امیدوارم رفته رفته آرامگاهای ایران همچون سوئد بشود. در سوئد آرامگاها زیر نظر سازمانهایی است که بسیار زیبا و مرتب از آن مراقبت میکنند. و تمام وسائل وجود دارد مثل توالت دستشویی و مکان استراحت و رستوران و غیره
آه که چقدر خوشحالم که بعد از سالها دوری ار وطن خاطرات گذشته ام را می نویسم. در قسمت های بعد خاطرات رفتن به تخت جمشید بطور یواشکی از راههای فرعی و زندانی شدنم بمدت 3 ساعت در پاسگاه ژاندارمری آنزمان در تخت جمشید خواهم گفت
فرشید ساکن سوئد
|