به گزارش خبرنگار ایلنا، برای بازدید از مناطق محروم استان فارس به همت کمیته امداد و با همراهی تعدادی از همکاران خبرنگار رهسپار وادی تاریخی فارس یکی از قطبهای گردشگری ایران میشویم. شاید در باور بسیاری از ما نگنجد که در این استان نیز فقر و محرومیت وجود دارد. شاید تصور بسیاری از مردم آن باشد که استان فارس استانی است ثروتمند با مردمانی شاد که با ورود گردشگران داخلی و خارجی برای دیدن آثار گرانبهای تاریخی و باستانی آن روز به روز بر مکنتش افزوده میشود، اما حقیقت تلخ در میان روستاهای فقیر و خشکیده با مردمانی ناامید و افسرده که در میان دشت و کوه آینده مبهم و گنگ را به نظاره نشستهاند، خفته است. آیندهای که جز با توجه مسئولان و دولتمردان هرگز روشن و تابناک نخواهد شد.
قاب اول: روستای دهچاشت/ وقتی ساختمان مدرسه تبدیل به دامداری میشود
در ابتدای راه به روستای دهچاشت از توابع شهرستان مرودشت میرویم، جایی که به گفته منوچهر رزمجو؛ قائم مقام معاونت اشتغال کمیته امداد سعی شده از مهاجرت اهالی آن به شهر جلوگیری شود.
دهچاشت روستای کوچکی است از توابع شهرستان مرودشت استان فارس. روستایی تفتیده و داغ و برهوت که اثری از شور و نشاط درآن نیست. روستا آنقدر آرام و در خود فرو رفته که حضور چند نفر از مسئولان کمیته امداد و تعدادی خبرنگار به شدت توجه اهالی را جلب میکند.
روستا کاملا خاکی است. ساخت و ساز خانهها شروع شده و بعضا رو به اتمام است، اما محیط غبار زده و خالی از هرگونه سرسبزی است. توقع آسفالت بودن کوچهها انتظاری عجیب به شمار میرود.
رزمجو با اشاره به معضلات ناشی از مهاجرت روستائیان به شهرها میگوید: روستاها کانون کارآفرینی و تولید هستند و از اهداف و اولویتهای مادر کمیته امداد ایجاد اشتغال در روستاها است، زیرا وقتی روستاها سر پا باشند؛ تولید، اشتغال و پیشگیری از مهاجرت به شهر را داریم.
وی در خصوص اقداماتی که کمیته امداد در روستای دهچاشت انجام داده به بحث حمل و نقل روستایی اشاره می کند و میافزاید: طی دو سال گذشته با کمک شبکه حمل و نقل روستایی و پلیس و معاونت مناطق محروم ریاست جمهوری حدود 2 تا 3 هزار خودرو در کل روستاهای کشور توزیع کرده و در اختیار مددجویانمان قراردادهایم.
رزمجو ادامه میدهد: همچنین در بخش مکانیزاسیون کشاورزی سال گذشته 2 هزار دستگاه تراکتور از شرکت تراکتور سازی ایران خریدیم که در اختیار روستائیان قرار دادیم و دو دستگاه نیز در اختیار روستای دهچاشت قرار گرفت. همچنین برای احیا برخی مشاغل در زمینه دام و کشاورزی در این روستا فعالیت میکنیم، ضمن آنکه در بحث مسکن و مقاوم سازی ساختمان نیز کمیته امداد دراین منطقه فعالیتهایی انجام داده است.
دهچاشت دیگر رنگ گندم و جو را نمیبیند/ آب شرب شور است
اما به نظر میرسد؛ هیچیک از این اقدامات کافی نیست و البته که حل تمام مشکلات روستا برعهده کمیته امداد نیز نیست و این مهم کمک سایر نهادها را میطلبد. نهادهایی که گویی دست یاری برای حل مشکلات این منطقه نمیدهند.
به گفته رقیه زارع؛ دهیار روستا که دانشآموخته رشته روانشناسی است؛ روستای دهچاشت 46 خانوار و جمعیتی بالغ بر 200 نفر دارد.
وی یادآور میشود که سالیان پیش خلیلیان؛ وزیر کشاورزی وقت از این روستا بازدید کرده است، دیداری که نتیجهای نداشته و همچنان روستا در محرومیت به سر میبرد.
دهیار دهچاشت تاکید میکند که کمآبی و خشکسالی در استان فارس بیشترین صدمه را به روستاها زده است. او از زمانی یاد میکند که دهچاشت در تولید گندم حرف اول را در مرودشت میزده، اما حالا به خاطر خشکسالی؛ اهالی دیگر رنگ گندم و جو را هم نمیبینند.
«اینجا امیدی است که به صفر رسیده» سخنی که 4 سال پیش فرماندار وقت منطقه در توصیف دهچاشت میگوید و چه توصیف دقیقی که البته برای تغییر آن باید همه نهادها و سازمانهای ذیربط دست به دست هم دهند. تلاشهای کمیته امداد یا بنیاد مسکن به تنهایی کافی نیست.
اینجا آب شرب شور است و برای تامین آب مصرفی اهالی، تانکر آب شیرین داخل مسجد گذاشتهاند که هزینهای سنگین دارد. درآمد اهالی روستا هم شامل یارانه پرداختی دولت است و مستمری ناچیزی که کمیته امداد به مددجویان خود پرداخت میکند. مردم درآمد دیگری ندارند.
مهاجرت 150 خانواده دهچاشتی به شهر/ در سفره مردم نان و ماست هم نیست
زارعی میگوید: با توجه به کاهش بارندگی خاک اینجا برای کاشت پسته و پرورش قارچ مساعد است و ظرفیت تولید صنایع دستی توسط بانوان نیز وجود دارد. البته وام خود اشتغالی به 5 نفر دامدار از طرف کمیته امداد پرداخته شده است.
طی سالهای قبل 150 خانوار از روستا به شهر مهاجرت کردهاند. اقدامی که شاید چندان هم دور از عقل نباشد، چرا که روستا فاقد خانه بهداشت است به نحوی که دهیار منطقه میگوید: اینجا موردی داشتهایم که فرد بیمار تا رسیدن به بیمارستان مرودشت فوت شده، این درحالی است که دکتر گفته بود؛ اگر زودتر به بیمارستان میرسید؛ زنده میماند. نزدیکترین پایگاه اورژانس در مرودشت است که 20 کیلومتر با روستا فاصله دارد، اورژانس بین جادهای هم وجود ندارد.
بهداشت در این روستا زیر صفر است
یکی از اهالی میگوید: بهداشت ما دراین روستا زیر صفر است. بحث آموزش هم تعریفی ندارد. اینجا مدرسهای داریم که چند سالی است منحل شده، زیرا به گفته آموزش و پرورش تعداد دانشآموزان این روستا در حدی نبود که مدرسه تشکیل شود، دانشآموزان روستا ناچارند؛ برای تحصیل 10 کیلومتر مسافت را طی کنند و به روستای مجاور بروند. سرویس هم از هر دانشآموز 60 هزارتومان میگیرد. نه وزارت بهداشت و نه آموزش و پرورش هیچ یک کمکی به این روستا نکردهاند.
این روستا با وجود 27 دانشآموز فاقد مدرسه است. البته ساختمان مدرسه وجود دارد، اما درب آن به روی دانشآموزان روستا بسته است. حتی سردر مدرسه را نیز برداشتهاند، زیرا آموزش وپروش تعداد دانشآموزان را در حدی نمیداند که در روستا مدرسه تشکیل شده و معلم به آن اعزام شود. آموزش و پروش ترجیح میدهد؛ ساختمان مدرسه را به اشخاص خصوصی واگذار کند که آنها هم بهترین استفاده از ساختمان مذکور را تبدیل آن به دامداری میدانند و چه تناقض تاسفآوری است که احشام در ساختمان مدرسه باشند و کودکان، آواره کوه و دشت برای رفتن به منطقهای دور برای ادامه تحصیل.
زارع میگوید: سال قبل هم میخواستند؛ مدرسه را به محل نگهداری دامها اختصاص دهند که با کمک صدا و سیما توانستیم، جلوی این کار را بگیریم و اکنون مدرسه خالی است؛ هرچند که سال تحصیلی گذشته به مدت یکسال مدرسه برقرار شد، اما در سال جدید دوباره مدرسه را تعطیل کردند. تصمیمگیری در خصوص ساختمان مدرسه با اموزش و پرورش است و این نهاد پیشنهاد ما برای تبدیل ساختمان به دهیاری یا خانه بهداشت را هم نپذیرفت.
«مردم روستا به لحاظ معیشتی و مالی وضعیت بدی دارند به نحوی که گاهی سفرههایشان در حد نون و ماست هم نیست به خاطر وضع غذایی نامناسب اوضاع جسمی مردم بسیار ضعیف است. سالک هم میان مردم وجود دارد که به دلیل محرومیتهای بهداشتی است»، اینها را دهیار روستا میگوید.
ترک تحصیل کودکان به دلیل عدم پرداخت هزینه سرویس مدرسه
زنی از اهالی روستا خبرنگاران را که میبیند؛ سفره دلش باز میشود. شیرزنیاست؛ عصبانی و معترض و از لحن صدایش فشاری را که بر خود حس میکند؛ درک میکنی، از اینکه دانشآموزان مجبورند؛ برای درس خواندن به مناطق دور بروند، ناراضی است. با لهجه خاص منطقه خودش حرف میزند و انقدر ناراحت است که گاهی نمیتوانی سخنانش را درک کنی، میگوید: سال گذشته آموزش و پرورش قول داد؛ هزینه سرویس مدرسه ابتدایی را پرداخت کند تا عید برای هر دانشآموز 33 هزار تومان پرداخت میکرد و مابقی را خود خانوادهها تقبل میکردند، اما بعد از عید اعلام کرد که هزینه سرویس را پرداخت نمیکند؛ سرویس هم دست از کار کشید و بچههای ما دو روز وسیله نداشتند که به مدرسه بروند تا اینکه گفتیم؛ همه یارانهمان ر ا میدهیم تا بچهها به مدرسه بروند.
زن همراهش را نشان میدهد و میگوید: بچه این خانم باید کلاس هفتم باشد، اما چون نمیتوانست؛ هزینه سرویس را بپردازد، ترک تحصیل کرده و روی کمباین کار میکند.
زن ادامه میدهد: اینجا بیشتر جوانان روی کمباین کار میکنند؛ مابقی هم تعداد محدودی گوسفند دارند و از راه گوسفندداری زندگی میکنند؛ الان 6 ، 7 سال است که زراعت جواب نمیدهد. بیشتر مردم زمینی هم ندارند؛ بیشتر زمینها را منابع طبیعی گرفته و زمینها دست غریبهها است.
از سختی زندگی مینالد از وامهایی که برای امرار معاش ناچار شده بگیرد و میگوید: اینجا بهداشت هم نداریم اهالی بیکار و بیپول هستند و توانایی هزینه درمان را ندارند.