خدا در اندیشهی فیلسوف "واجبالوجود" است، و در اندیشهی فقیه "شارع مقدس"، و این خدا در اندیشهی عارف با فرم "معشوق" تجلی میکند. 1 یکبار خدا مارا خلق نمود و اینبار ماییم که بنابر آنچه زیستهایم دست بهخلق خدایی در ذهنمان میزنیم. پس موضعای که ایستادهایم و اندیشهای که داریم در خلق خدایمان موثر است؛ و تمامی حرکات، سکنات، مشی و زیست فردی و اجتماعیمان حاصل فهمی است که از خدا و دین داریم. نه فیلسوف خیال میکند در اشتباه است و نه فقیه از بحث دُهنِ متنجِّسَش کوتاه میآید، عارف نیز آنچنان عتاب یار پریچهره را عاشقانه میکشد که گویا مدام لطف و کرشمهی یار نصیبش شده و به لقاءِ وی رسیده است.
اما در این میان با عدهای سبکمغز مواجهایم که خندهدارترین نوع دینداری را ذیل "خدایی خیالی" انتخاب کرده و خود و جامعه را بهسمت "ابتذال" سوق میدهند. این جماعت همان بلاگرهای تازه بهدوران رسیدهاند که مغز دین را دچار قبض کرده و با بسط پوستهی آن برای هریک از افعال خود توجیهی صدمنیهغاز میآورند.
این جماعت بهوقت صبح، اقصی نقاط اندامشان را در چشموچار مخاطب فرو میکنند و شب که میشود نسبت به نقد و تحلیل مخاطب واکنشی احساسی نشان داده و دست بهدامان روایتهایی میشوند که قضاوت را منع کردهاند! این واکنش همان "دینداری سلیقهای" است که روایاتی را سرلوحهی زندگیشان قرار میدهند که با سلیقهشان هماهنگی بیشتری داشته باشد. اگر از حجاب و عدم تبذیر و تبرج برایشان روایت نقل کنید، میگویند [حضرت خدیجه'س' هم ثروتمند بود و حضرت فاطمه'س' نیز حجابش عبا.... !.] ننگ بر این استدلال و حرفهای سبک که از باطن تهی و پر سروصدای این افراد میتراود. این جماعت زیارت هم بروند آنجا را با آتلیه اشتباه میگیرند و حتی شب قدر نیز توصیه بهخوشتیپی! در مراسم میکنند!
بلاگرها انسانهای عجیبی هستند که کثرت مخاطب را دلیلی بر حقانیت خود دانسته و این توهم طرفدار داشتن مقدمهای میشود تا در مسائل دیگر نیز ابراز وجود کنند.
این جماعت گاهی با مظلومنمایی خود را عاشق امامحسین'ع' نشان میدهند، اما بخاطر امام حاضر نیستند حتی از غلظت آرایششان که چشم نامحرم را کور میکند، بگذرند. پس این چه اعتقاد و محبتی است که بوی "سنخیت" نمیدهد؟
این "تناقض" را چگونه میتوان توجیه کرد؟ و نقدِ این تناقض چرا باید قضاوت قلمداد شود؟
زندگی در مدار تناقض رفتهرفته نفاق را نیز در هویت انسان آشکار میکند و از ما انسانی "متکبر" و "خودخواه" میسازد که حتی امام و دین را نیز در راستای "عقدهها" و "خواستههایمان" ذبح میکنیم.
بلاگری که تنها گوشهای از پازل شخصیتی امام را بنابر 'منفعتش" میپذیرد و ابعاد دیگر را نادیده میگیرد، کاری جز ذبح شخصیت امام نمیکند، که امام حقیقتی است که باید آنرا بهتمامیت درک کرده و افعالمان را در راستای راهبرد فعل او تنظیم بکنیم، وگرنه در مسیر باطلی هستیم، ولو تمامی روز هم از آنها صحبت کنیم.
من معتقدم خدای بلاگرها همان بتهای زمان جاهلیتاند، تنها با این تفاوت که اینبار مصداق خارجیاش جسمیّتی بهخود نپذیرفته است، و تنها در ذهن انسانها جای دارد.
من از بلاگرها و خدای بلاگرها بیزارم. و توصیه میکنم آرزوهای خود را در زندگی پوچ آنها جستوجو نکنید که عزت و عنایت دست پروردگار عالمیان است.
پ.ن1:
یقینا خدا در واجبالوجودی و شارع مقدس بودن خلاصه نمیشود، هدف از این کلمات همخوانی با فلسفه و فقه و عرفان داشت.