|
|
به مناسبت هفته محیط زیست پازن |
نادر حقیقت يك شنبه 24 خرداد 1394 |
| فاصله حاجی تا پازن به یک قدمی رسیده بود پازن دیگر نای حرکت نداشت ونمی توانست مانند کورس اولش حرکت کند. |
کد : 3178 |
بدری های سرزمین من |
کاوه بهلولی قشقایی پنج شنبه 17 مهر 1393 |
| در راه از پدر پرسیم که آن مجروح دیگر که بود؟پدر جواب داد "نمیشناسم" .پرسیدم از اقوام بدری بود؟ جواب داد "نه"پرسیدم پس چرا در خانه بدری بود؟ |
کد : 2687 |
نصـب اعلامیه، پیگـرد قانونی ... ؟! |
مهدی زارع پنج شنبه 22 شهريور 1391 |
| طرف یک خورده ژست می گیرد، سینه جلو می دهد، دستش را می گذارد روی بوق و می گوید: دلم می خواد، درِ خونَمه! حرفیه؟ |
کد : 1034 |
تـا اطلاع ثانـوی !! |
مهدی زارع پنج شنبه 22 شهريور 1391 |
| فرمانده آب دهانش را قورت داد و گفت: ها... احترام؟ بعد دوباره سرِ جاش نشست، گره زد به پيشاني و ادامه داد: احترام...! خب، يه بار ديگه احترام بذار ببينم. |
کد : 1033 |
چهارشنبه |
مهدی زارع سه شنبه 22 شهريور 1390 |
| يگانه گفت: شما هم زود باور كردين، كه همه چي تموم؟ گفتم كه، دوستِش گفته: گمونِش! از كجا معلوم چشمايِ اون، اشتباهي نديده باشه؟ خدا بزرگه ، ايشالله با اين فالي كه اومده، خيره . |
کد : 762 |
زخم های سبز |
مهدی زارع سه شنبه 22 شهريور 1390 |
| می ایستد مظلوم، سر می اندازد پایین و بُغ می کند. کلافه، میروم طرفش و می نشینم روبروش، روی پاهام: ببین خوشکله، ننه اینا دارَن تو خونۀ بی بی برنجک واز میکُنَنا، برو پیشِشون. آ قربونِش. برو تا من برَم واسَت آبنبات بخرَم! |
کد : 761 |
حوضی پر از ماهی گلی |
مهدی زارع سه شنبه 21 تير 1390 |
| مرد تک سرفه ای کرد و بی حال برگشت طرفش: دوباره چته پری؟ سر ناسازگاری با خودت وا کردی امشو که چه؟ دندون رو جیگر بذار، ئی هم تموم میشه. |
کد : 698 |
بیداری داریوش شاه در تخت جمشید |
عبدالرضا قیصری 2010/10/22 |
| پگاهی برخواستیم از خواب سّرمان سنگین از شراب شاهی، پشتکاران کاخ را نیافتیم، پنداشتیم که نوروز است و به عید دیدنی رفته اند. خوی شاهانه ی مان را عار آمد که بر آنان خرده گیریم!
|
کد : 493 |
برنده مقام نخست جشنواره ملی داستان کوتاه کبوتر حرم (سمنان)
هفتمین کوهی |
مهدی زارع(م.آرام) 2010/10/22 |
| صدای همهمه که از دور می رسد، می دانم رسیده ایم به درب دوم. بی اینکه بخواهم، پا تُند می کنم و ننه دنبالم کشیده می شود : ننه جون، یواشتر. می رسیم. عجله نکن.
|
کد : 492 |
داستانی از مهدی زارع ریحانه |
مهدی زارع 2010/10/17 |
| بگذريم، جالب بود آخرين چيزي كه خواسته بودي برايت بنويسم . راستش، خودم هم بَدَم نمي آمد يك جورهايي برگردم به قبل و ذهنم را از آشوب هاي دنيايِ فعلي، نجات بدهم |
کد : 491 |